نوشته هایی با برچسب انقلاب اسلامی
10 ژوئن 15
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
«امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سرای او میروند از محضر خود کامیاب فرماید و به این عزیزان که در این جنایت هوایی بهسوی او پرواز کردهاند اجازۀ ورود به محفل خاص خود دهد.» (امام خمینی(ره))۱
صبحگاه نخستین روز بهار سال هزاروسیصدوبیستوسه روستای حسنآباد دامغان شاهد رویش جوانۀ سبزی شد تا درختی شود پرثمر و پایدار برای همیشه.پنجرهای به سوی آسمان از خانۀ سیدمحمد باز شد و بسان غنچهای معطر گل خورشید شکفت و پدر نامش را ابوالقاسم نهاد. مادرش خوب دریافته بود که این فرزند نگاه روشنش ریشه در باغ سحر دارد. دلش گواهی میداد که این فرزند با بقیه فرق دارد. اگر همه فرزندان از مادران دل میبرند او از مادرش دل میربود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدحسن فرزند احمد، یکم تیر هزاروسیصدوبیستوهشت در روستای کلاتهرودبار دامغان به دنیا آمد. پدرش حاج شیخاحمد از روحانیون معتمد محل بود. محمدحسن از همان ابتدا نزد پدر به انسانی مؤمن و معتقد تبدیل شد. در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی همسر پدر قرار گرفت. دوران ابتدایی را در روستای کلاتهرودبار گذراند و بههمراه خانواده به مشهد مقدس عزیمت کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسین فرزند علیاصغر در بیستودومین روز از یازدهمین ماه سال هزاروسیصدوسیوپنج در شهرستان شاهرود، در خانوادهای متوسط، مؤمن و زحمتکش به دنیا آمد. در دامن پاک مادر و آغوش گرم پدر آرامآرام بالید و قد کشید و تا کلاس ششم ابتدایی را در شهرستان شاهرود درس خواند. بعد از آن با وجود سنوسال کمی که داشت به دنبال کار و کسب معاش رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
1 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
امرالله در بهاری که خداوند با هزارویک رنگ زمینش را آذین بسته بود و پرندگان با هزارویک نام او را میستودند، چهارمین گل بهاری خودش را در پنجمین روز بهار سال هزاروسیصدوچهلوهفت در آغوش گرفت. سرزمین خشک و تبدار روستای فرات تنپوش سبزش را بر تن کرده بود. مجتبی نام زیبایی بود که برای او انتخاب کردند تا در جاری ایمان و توکل امرالله و همسرش، فطرت پاکش متجلی شود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سوم اردیبهشت هزاروسیصدوچهلوچهار در خانوادۀ باصفا و متدین محمدحسن مجیدزاده از دامغان پسری دیده به جهان گشود. پدر او را محمدتقی نام نهاد.او از بچگی همراه پدر در نماز جماعت مسجد و سایر مراسم مذهبی شرکت میکرد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی در دامغان ادامه داد. پس از آن عضو بسیج شد. همچنین یار و همراه پدر در کارهای دامداری بود. با حضور در کلاسهای بسیج خیلی زود فنون نظامی را فراگرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدمهدی در روز جمعه، بیستم شهریورماه هزاروسیصدوچهلوهشت، در دامان سبز مادرش جای گرفت. آخرین فرزند خانواده آقا غلامحسین بود. عزیز همه خانواده بود. دوران کودکیاش پر بود از خاطرات ناب مهربانیهای خانواده نسبت به او که کوچکترین عضو آن بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
19 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محسن فرزند باقر، سال هزاروسیصدوسیویک در دامغان متولد شد و تحصیلاتش را در همانجا تا دیپلم گذراند. بعد به خدمت سربازی اعزام شد. در دوران انقلاب همگام با مردم در فعالیتهای ضدرژیم شرکت فعال داشت. در سپاه دامغان بهعنوان نیروی رسمی مشغول شد. از طریق سپاه، مأموریتهایی به وی محول شد که یکی از آنها جنگ با ضدانقلابیون در کردستان بود. به او لقب مالکاشتر را داده بودند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر فرزند عباسعلی، در تاریخ هزاروسیصدوچهلوسه، در روستای حسنآباد دامغان به دنیا آمد.بهعلت مشکلات مالی درس نخواند و به یاری پدر شتافت و به کار کشاورزی و کارگری پرداخت تا کمکنانآور خانواده باشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روستای برم یکی از توابع شهرستان دامغان، دهم فروردین هزاروسیصدوچهلوچهار شاهد تولد کودک محمدتقی و مریم بود.
نامش را محمود گذاشتند. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی در زادگاهش گذراند. از کودکی به نماز و روزه علاقه نشان میداد. همیشه با همسنوسالانش، خوشرفتار و مهربان بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب