مطالب منتشر شده در دسته ی "وصیتنامه شهدا"
15 می 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
احمد در شانزدهمین روز از فروردینماه یکهزاروسیصدوچهلوهفت در روستای سیدآبادو دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را تا سن هفتسالگی در روستا گذراند. پس از آن بههمراه خانواده به شهرستان دامغان آمد. از همان دوران کودکی، با بقیۀ بچهها فرق داشت. بزرگمردی بود در عین خردسالی تا آنجا که گاهی اوقات پدر نیز به او غبطه میخورد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 می 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روایت طلوع مهربانی هر روزه خورشید بر زمینیان بود و این بار با پلک گشودن نوزادی در خانه میرباقر رقم خورد. خرداد با نگاه آفتابی و نفسهای گرمش، اشک شوق را در چشمان بانوی زلال زندگی خانه میرباقر نشاند. دشت پر طراوت و سرسبز مالخواست (از توابع ساری) قرارگاه آمدنش به کره خاکی بود. سید رمضان تا چشم گشود سبد سبد مهر و عاطفه او را در بر گرفت. هرم نفسهای گرم پدر و بهشت آغوش مادر، جایگاه بالیدنش شد. به هفت سالگی رسید و به دبستان رفت. دوره ابتدایی را به اتمام رسانید و پا به پای پدر در کار و کوشش سهیم بود. به کارهای کشاورزی و چوپانی و دامداری میپرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
25 آوریل 22
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
اولین فرزند علی مزینانی، در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در دامغان دیده به جهان گشود. او را محمدرضا نامیدند. با شروع زمزمههای انقلاب، خود را به شکل فعال در این حرکتها داخل کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
19 دسامبر 21
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمد در تهران در اولین روز تیرماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت به دنیا آمد. او فرزند پنجم خانواده نهنفریشان بود. قبل از شروع دوره ابتدایی به همراه خانواده به دامغان مهاجرت کردند. پدرش از کسبه بازار بود.دوره ابتدایی را در دبستان شهید امینیان (اروندرود) گذراند. تا پایان دوره متوسطه در دامغان به تحصیل ادامه داد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
18 نوامبر 21
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
تو آمدی و قدمهای سبزت به زیبایی تولد یک ستاره بود. سال هزاروسیصدوسیوپنج، خورشید وجودت، اولین روز طلوعش در خانهای بود که اطلسیها هر روز به ناز به تمنای وجود خورشید مینشستند. پدر نوای خوش توحید در گوش تو سرود و در زیر بارش لبخندها نام تو را به زیبایی گلهای محمدی و به عشق آخرین سفیر رسالت، محمد نهاد. در روستای برم دامغان به دنیا آمدی و در تهران بزرگ شدی.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
12 اکتبر 21
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
یازدهم مردادماه سال هزاروسیصدوچهلوچهار، ستاره باران شبهای زیبای کویر بود و رویش سومین ستاره آسمان زندگی علیاکبر و زهراخانم در خانه روستایی و باصفا و سرشار حس زندگی و سرزندگی. دل و دیده پدر و مادر به شکفتن گل روی علی روشن شد و پدر گوش جان نو رسیدهاش را به غزلهای بلند اذان و اقامه و نوای توحید سپرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب