جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب شهدای دامغان

شهید قدرت اله یوزباشی نژاد 13 آگوست 14

شهید قدرت اله یوزباشی نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

قدرت‌الله سوم آبان هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در روستای زردوان چهارده (دیباج) از توابع دامغان به دنیا آمد.

از کودکی قرآن آموخت و اصول و فروع دین را فراگرفت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در چهارده در سال پنجاه‌‌وهشت به پایان رساند. بعد از آن وارد دبیرستان شبانه شد.

بدون اطلاع خانواده، از طرف جهاد سازندگی به مریوان اعزام شد. مدت چهار سال در جبهه‌ها خدمت کرد. رانندگی بلدوزر یاد گرفت. علاوه بر آن مسؤولیت ستاد را هم به عهده داشت.

 سرانجام بیست‌‌وپنجم تیر شصت‌‌وپنج در مریوان، منطقه عملیاتی والفجر۹  هنگام خنثی‌‌کردن مین ضدنفر پایش به سیم تله ‌گیر کرد و براثر انفجار مین به دیدار حق شتافت. پیکر مطهرش پنج روز بعد، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید غلامرضا یوسفیان 13 آگوست 14

شهید غلامرضا یوسفیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال هزاروسیصدوسی‌وشش در روستای ذیل‌‌آباد کلا دامغان، به دنیا آمد. در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز.

 یک‌‌ساله بود که همراه خانواده به تهران رفت و تحصیلات خود را تا پایان دورۀ متوسطه با موفقیت پشت‌ سر گذاشت. در رشتۀ الکترونیک دیپلم گرفت. بورسیۀ هندوستان قبول شده بود که پدر مانع رفتنش شد و گفت: «اگر می‌خواهی درس بخوانی همین‌جا بخوان!»

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسین بیناییان 13 آگوست 14

شهید حسین بیناییان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسین فرزند رجب، در سال هزاروسیصدوچهل‌ویک در روستای کلاته دامغان به دنیا آمد. در طفولیت پدرش را از دست داد. تا پنجم ابتدایی در روستای کلاته و بعد از آن را در شهر دامغان ادامه تحصیل داد. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن بیناییان 13 آگوست 14

شهید حسن بیناییان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابراهیم هم‌‌چنان که در باغ سبز مردادماه به‌‌ ثمرنشستن درختان را نظاره می‌‌کرد، تمام ذهنش مشغول فاطمه‌‌صغری همسر مهربان و صبورش بود. چراکه به‌‌زودی گلی دیگر به گلستان زیبای زندگی‌‌شان پا می‌‌گذاشت.

چهارم مردادماه وقتی که نوزاد چشمانش را گشود، آقا ابراهیم دستانش را چراغی کرد سوی آسمان و نجوای شکرگزاری‌‌اش را در گوش آسمان زمزمه کرد. نام فرزندش را حسن گذاشت. حسن کودکی‌‌اش را در روستای سرسبز و با صفایش در میان مردم، باغ‌‌ها و کوه‌‌ها و چشمه‌‌های زلالش گذراند. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به ‌‌پایان برد و در کنار پدر کار می‌‌کرد. به برکت دستان زحمت‌‌کش ابراهیم و دعاهایی که بی‌‌پایان بود؛ حسن در اخلاق و ادب و ایمان، قابل تحسین همگان شده‌‌ بود. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید احمد بیناییان 13 آگوست 14

شهید احمد بیناییان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نامش را احمد گذاشتند تا پیوسته ثناگوی تنها بهانۀ خلقت آسمان‌‌ها و زمین باشد. وقتی که چشمانش را باز کرد، امواج شادی در دل دریایی رمضان و خیرالنساء ایجاد شد. چراکه ایمان داشتند به خداوندی که جان‌‌بخش هر نفس انسانی است و به شکرانۀ این نعمت سر بر خاک بندگی ساییدند.

احمد در سایۀ ایمان پدر و عشق مادر به خاندان عصمت بچگی‌‌هایش را گذراند. در همان روستای سرسبز محل تولدش کلاته‌‌رودبار تحصیلات دورۀ ابتدایی را به پایان رساند. در کنار کمک به پدر و خانواده در گذر روزگار به حرفۀ جوش‌‌کاری روی آورد و بعد از چند سال استاد این فن شد. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید یحیی بیناییان 12 آگوست 14

شهید یحیی بیناییان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یحیی که پا به دنیا گذاشت، دومین روز فروردین سال سی‌‌وهشت بود. چه کسی می‌‌دانست خداوند بیست‌‌ودو بهار دیگر درست در دومین روز بهارش با زیباترین مرگ، جاودانه‌‌اش خواهد کرد؛ در بهشتی که به جهادگران در راهش وعده داده‌‌ است.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید نصرت اله بیناباشی 12 آگوست 14

شهید نصرت اله بیناباشی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند قربان و زلیخا، سال هزاروسیصدوسی‌‌وهشت در کلاته از توابع شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. نصر‌‌الله نام گرفت. وی                                                                            

 تا پنجم ابتدایی تحصیلاتش را ادامه داد. پدرش به شغل کشاورزی می‌پرداخت. به‌‌ خاطر شرایط بسیار سخت زندگی به مازندران رفتند و مدت نه سال در آنجا بودند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید خلیل بیناباشی 12 آگوست 14

شهید خلیل بیناباشی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خرداد سال چهل از راه رسیده بود و حسین‌‌آقا و گل‌‌خانم روزهای پرالتهابی را پشت‌‌سر می‌‌گذاشتند. منتظر بودند و راضی به هر چه خدا     برای‌‌شان تقدیر کرده‌‌ بود. هشتمین روز خرداد با شنیدن صدای نوزاد، حسین‌‌آقا به‌‌همراه تمام درختان و گل‌‌های روستای با صفای‌‌شان، کلاته‌‌رودبار دستانش را به آسمان برد و با تمام وجود شکرگزار خدایش شد.

نامش را خلیل گذاشتند تا گوهر وجودش با دوستی خدا شکل گیرد و سرانجامی نیک برایش تقدیر شود. تحصیلات ابتدایی‌‌اش را در همان روستا به پایان رساند. از آن پس برای کار به ذوب‌‌آهن رفت و در آنجا مشغول شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علیرضا بیطرف 12 آگوست 14

شهید علیرضا بیطرف

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

وقتی به دنیا آمد به ‌‌قدری لطیف و معصوم بود که چون شاپرکی رقص‌کنان در فضای دل‌نشین خانۀ آقا باقر نشست. گلستان با صفا و زیبای دامان مادرش پذیرای نرمی و لطافت او شد. انگار در مشت دنیا دیده ‌نمی‌شد. آبان پاییز سال سی‌ودو، بیست‌وچهارمین روزش را تجربه می‌کرد که قدوم آرام قاصدک بهشتی در این زمین تیره و سخت قرار گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علیرضا بهرامیان 12 آگوست 14

شهید علیرضا بهرامیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علیرضا فرزند علی‌اکبر در سال هزاروسیصدوچهل‌وپنج در تهران به دنیا آمد. او فرزند اول خانواده بود. ابتدایی را در روستای جزن خواند و برای ادامه تحصیل به دامغان رفت. پس از سوم راهنمایی درس را رها کرد و برای کار به تعمیرگاه مکانیکی رفت. مدتی کار کرد و بعد رفت در شرکت سامان مشغول به کار شد. آخر ماه که حقوق می‌گرفت، پولش را به دست مادرش می‌داد تا هر چه که نیاز دارد بردارد و بقیه را برایش پس‌انداز کند. به فکر خرجی سربازی‌اش بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب