علیرضا در سال هزاروسیصدوچهلوچهار در بالامحله دامغان به دنیا آمد. پدرش کارگر ساده بود و مادرش خانهدار. آن موقعها پدر علیرضا سخت کار میکرد تا چرخ زندگی ششنفرهاش را بچرخاند. از همان دوران کودکی، علیرضا با بقیه فرق میکرد. بهقدری به مادرش محبت میکرد که حدواندازه نداشت.
دوازده روز از سال نو گذشته بود و در سراسر دامغان جشن سال نو برپا بود.سال هزاروسیصدوسیوپنج، شادی در خانواده آقای علیاکبر چوپانی صدچندان شده بود؛ خانوادهای گرم در روستای مؤمنآباد دامغان، عضوی جدید در سالی جدید. نوزادی که تازه تولد یافته بود، عباسعلی نام گرفت.
روستای قدرتآباد به یاد داشت که نوجوان هفدهسالهای که جنازهاش بر روی دستها تشییع میشود، فرزند علینقی است که در سال هزاروسیصدوچهلوهفت به دنیا آمد. پدربزرگ اسمش را علی گذاشت.
حسین فرزند عباس در سال هزاروسیصدوبیستوهشت هجری شمسی در خانوادهای مومن و متعهد به دنیا آمد. پدرش روز تا شب کار میکرد و بسیار زحمت میکشید اما اداره دوازده سر عائله کار چندان آسانی نبود. از اینرو حسین پس از چند سال تحصیل در مدرسه، از درسخواندن دست کشید و در کنار پدر به آموختن درس غیرت و مردانگی پرداخت.
علیاصغر فرند محمدکاظم و خاتون سال هزاروسیصدوچهلوهفت خورشیدی در روستای صیدآباد از توابع دامغان دیده به جهان گشود. فرزند پنجم خانواده و شهید اول آنهاست. تا سال سوم دبیرستان در رشته علوم تجربی تحصیل کرد.
فرزند اول حسن در سال هزاروسیصدوچهلوچهار به دنیا آمد. پدربزرگ، او را عباس نامید به عشق علمدار کربلا.
عباس در همان زادگاهش، روستای صیدآباد دامغان، به مدرسه رفت و به علت سردردهای شدید تا اول راهنمایی بیشتر نتوانست تحصیل کند. رفت و شاگرد مکانیک شد. در کشاورزی و دامداری هم به پدرش کمک میکرد.
همراه با آمدن سال جدید او هم آمد. یکم فروردینماه سال هزاروسیصدوچهلودو، خانهای در روستای صیدآباد، از توابع شهرستان دامغان شاهد میلادش بود. پدرش، محمدکاظم، او را حسین نامید.حسین ایام کودکی را در دامان بانو، خاتون نصرینی، مادر متدینش پرورش یافت.
آذرماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج بود و ششمین روز آن. سالروز شاد تولد آخرین و تنهاترین امام شیعیان هم از راه رسیده بود و آقا غلامرضا سومین پسرش را در آغوش گرفته بود. به یاد و به عشق امام غایبش او را مهدی نام گذاشت.
حسین در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوچهلودو در روستای برم از توابع شهرستان دامغان متولد شد. بهار خانه و خانواده علیاکبرآقا با گل وجود او زیباتر شده بود. کشاورزی تنها راهی بود که پدر برای تامین هزینه زندگی داشت و تمام توانش را در این راه گذاشته بود. پیوسته میکوشید که فرزندانش با قرآن و ائمه معصومین(ع) مأنوس باشند.
در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر تهران، نوزادی با تولد خود خانواده آقای محمدابراهیم شفیعزاده را غرق شادی و شعف نمود. نام جوانه نوشکفته را محمدعلی گذاردند.
محمدعلی تحصیلات ابتدایی را در مدرسهای در تهران گذراند. وی دوران راهنمایی را در مدرسه شهید اندرزگو و دوران دبیرستان را در دبیرستان خوارزم تحصیل نمود. بعد از یک سال به قم رفت و در مدرسه حقانی مشغول تحصیل و فراگیری علوم دینی شد.