گلخندهای شکرین پستهزارهای دامغان به بار نشسته بود که در خانوادهای از سلالۀ سادات در روستای وامرزان فرزندی به دنیا آمد. گویی پدر در سرنوشت او بزرگی را خوانده بود که سیدجلیلش نام نهاد.سیدجلیل در آغوش گرم و پرمهر مادر و در زیر سایۀ پرنعمت پدر آرام آرام قد کشید و بالید. مثل همۀ بچهها پا به دبستان گذاشت. ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. پس از آن بههمراه پدر و مادر به بهشهر عزیمت کردند و در آنجا به ادامۀ تحصیل پرداخت.
آخرین فرزند خانوادۀ میرانی، اولین روز فروردین هزاروسیصدوچهل پا به جهان گذاشت. روستای علیان آن روز غرق گل و شکوفه شد و نسیم خبر ولادت «سیدآقابزرگ» را تا دورترین نقطه دور رساند.امیرآقای میرانی در کنار همسر مهربانش لیلاخانم بر سر سفرهای مملو از ایمان و عشق بهترین روزها را برای کودکانشان رقم زدند.
حسین فرزند عباس، سیام شهریورماه هزاروسیصدوچهلودو در روستای سرکلاته از توابع شهرستان کردکوی استان گلستان به دنیا آمد. خانواده این شهید، نیمی از سال را در روستای طزره دامغان به سر میبردند و نیم دیگر را برای امرار معاش به منطقه کردکوی میرفتند.حسین خواندن و نوشتن را از مکتبخانه آغاز کرد و زیر نظر استاد فرزانهاش مرحوم صادقی آموزش روخوانی قرآن کریم را فراگرفت. وی دوره ابتدایی و راهنمایی را در همان زادگاهش گذرانید و مقطع دبیرستان را در آموزشگاه طوسی نکا تا سال دوم دبیرستان ادامه داد. چون خانواده ایشان به دامغان آمدند سال سوم دبیرستان را در دامغان گذرانید.
آقامهدی کارگر ساده پمپ بنزین اختصاصی در حوالی نارمک تهران در کنار همسرش فاطمه خانم در همان منطقه زندگی میکردند. دومین ماه تابستان گرم و پراضطراب سال چهلوشش از نیمه گذشته بود.هفدهم مردادماه نگرانیهای خانواده آقامهدی به پایان رسید. خداوند مهربان فرزند پسری به آنان هدیه کرد که نامش را احمد گذاشتند.احمد فرزند اول خانواده آقامهدی، دوران کودکی را در نارمک گذراند.
ابراهیم فرزند غلامحسین در سال هزاروسیصدوچهلوسه در مهماندوست دامغان به دنیا آمد. در خانهای که منور بود به عشق اهلبیت عصمت و طهارت.مجرد بود و فرزند سوم خانواده. تحصیلاتش را در تهران گذراند و در کلاس چهارم دبیرستان بود که به خدمت سربازی رفت و از طریق نیروی انتظامی توفیق حضور در جبهههای حق علیه باطل را پیدا کرد.
حسن، ششمین فرزند خانواده حاجغفار و عذراخانم در چهارمین روز مردادماه سال چهلویک در تهران بهدنیا آمد. قبل از شروع تحصیل از تهران به روستای وامرزان دامغان آمدند.
تا پنجم ابتدایی را در همان روستا درس خواند. ترک تحصیل کرد و به کار آزاد مشغول شد. بعدها برای کار به قزوین رفت و در یک مرغداری مشغول به کار شد. برای خودش درآمد داشت و در امور خیریه هم کمک میکرد.
محمدعلی فرزند علیاصغر در تاریخ دوم بهمنماه سال هزاروسیصدوسیوچهار در تهران متولد گردید. درسخواندن را از طریق کمیتۀ ملی پیکار با بیسوادی گذرانید. نامبرده موفق شد دوره دوم تحصیلات پیکار با بیسوادی را در مورخه پانزدهم اردیبهشتماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت به پایان رساند.
عباسعلی فرزند علیاکبر بیستوهشتم آذرماه هزاروسیصدوسیوهشت در روستای نعیمآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. برای به دست آوردن شغلی مناسب راهی تهران شد و در کنار عمو به حرفه دوزندگی روی آورد. عباسعلی در یک خانواده متدین در نهایت سادهزیستی رشد یافت.