کارمند بانک بود و مؤمن و مقید. در تظاهرات و مبارزات سیاسی انقلاب شرکت فعال داشت. آن زمان ساکن شاهرود بودند ولی هر روز به دامغان میآمد و در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد و برنامهاش را دقیق تنظیم میکرد تا لحظهای از کارش غافل نماند. خدابیامرز حاجعلیاصغر میگفت: «دزدی فقط از دیوار دیگران بالارفتن نیست. هر کارمندی، کارگری که از کارش کم بگذارد بهنوعی دزد است.»سعید مجرد بود و فرزند آخر خانواده و در خانه چنین پدری رشد کرده بود. دارای دو برادر بود و یک خواهر.
دهم آبانماه سال هزاروسیصدوپنجاهونه، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. پدربزرگش مرحوم سیداسحاق، به علت علاقۀ بسیار به حضرت علیاصغر(ع) نام او را علیاصغر گذاشت. پدرش سیدعباس، کشاورز و دامدار بود و به حلال و حرام بسیار اهمیت میداد.
پنجمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوشصت هجری شمسی، روستای خورزان دامغان، خانۀ حسینآقا شاهد زیباترین حضور زندگی و لبخندهای اجابت پروردگار بود.
نور تولد مهدی چشم ستارگان فلک را روشن کرد و آسمانیان به نامش غزلخوان شدند وقتی که در آغوش مهربان مادر جای گرفت. هیچ کس جز خدا نمیدانست که مادر مهدی از جملۀ مادرانی است که دستهگل به رود میفرستند؛ گاهی به نیل، گاهی به علقمه یا اروند و کارون…