مطالب منتشر شده در دسته ی "بسیجی"
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علاقۀ زیادی به امام حسین(ع) و عزاداری محرم داشت. با شنیدن بوی محرم جامۀ سیاه میپوشید و در عزای حضرتش سوگوار بود.زیارت عاشورا و دعای توسلش ترک نمیشد. نمازجمعهها را نیز در دانشگاه تهران اقامه میکرد. مجرد بود و اولین فرزند خانواده. از قدیم گفتهاند: «لقمۀ پاک شود قابل فیض.»
پدرش حاجمحمد سواد چندانی نداشت و از راه کارگری امرار معاش میکرد. ابراهیم از همان کودکی دستش به دست پرمهر پدر بود و با هم به مسجد ابوذر میرفتند و لذت مناجات با ایزد یکتا اینگونه در وجودش نهادینه شد.
دهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در تهران متولد شد و پس از گذراندن دوران کودکی، در منطقۀ هفده تحصیلات ابتداییاش را سپری کرد. دوران راهنمایی را در مدرسهای نزدیک امامزاده حسن گذراند و وارد دورۀ متوسطه شد. در رشتۀ برق در هنرستان توحید موفق به گرفتن دیپلم گردید.مهربان بود و خندهرو. خیلی اهل شوخی نبود. پایبند به مسجد و هیئت و اهل مشورت.
اوقات فراغتش را به مطالعه میگذراند. به کوهنوردی و تفریحات سالم مثل داشتن آکواریوم و دوچرخهسواری علاقهمند بود. در نبود پدر کمک به حال مادر بود در خرید و کارهای خانه.
بسیجی بود و دو بار به منطقه اعزام شد. سه ماه آموزشیاش را در پادگان ولیعصر(عج) گذراند و بعد به دهلران رفت.بار دوم که پا در میدان نبرد گذاشت، پس از توفیق شش ماه حضور در دانشگاه جبهه فارغالتحصیل مدرسۀ عشق شد و شلمچه سکوی پروازش.
در سیزدهم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوپنج، روحش با اصابت ترکش در شلمچه از قفس تن رها شد. پس از پنج روز پیکر پاکش به تهران انتقال داده شد و بر روی دستان عاشقان ولایت و شهادت تشییع باشکوهی شد و سپس در قطعۀ 27 بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستوسوم اردیبهشتماه سال چهلونه صدای تولد علیاصغر در گوش پدر و مادر پیچید و آنها به شکرانه تولدش با اشک چشم، کودک را تطهیر کردند.علیاصغر در کنار پدر و مادر و برادر بزرگش، علیاکبر، کودکیاش را در یکی از محلههای تهران میگذراند. پدرش کارگر بود و تلاش برای کسب نان حلال را میشد از چروکهای پیشانیاش فهمید. علیاصغر پنجساله همراه برادر بزرگش به مکتب میرفت و قرآن میآموخت؛ تا به سن علمآموزی رسید. تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاهش تهران به پایان رساند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
احمد فرزند حسن، سال هزاروسیصدوچهلوپنج در دامغان و در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. پدر با کشاورزی و پرورش گاو و گوسفند، خانواده عیالوار را اداره میکرد.ابتدایی را در دبستان شهید کلانتریان و سه سال راهنمایی را در مدرسه شهید امینیان پشت سر گذاشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامحسین فرزند علیاکبر، سال هزاروسیصدوبیستوهفت در روستای فرات از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی در زادگاهش پشت سر گذاشت. او از کودکی با منبر و مسجد آشنا گردید. وقتی بزرگتر شد در نمازهای جماعت و دعای کمیل و… هم شرکت میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهلوشش در خانواده رمضانعلی در روستای صیدآباد دامغان به دنیا آمد. فضای ساده، پاک و بیآلایش روستا و خانواده از او پسری ساخت مهربان، فعال و پرجنبوجوش.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر سال هزاروسیصدوپنجاهویک، در روستای چهارده (دیباج) چشم به جهان گشود. فرزند دوم محمد و حبیبه بود. تا اول راهنمایی درس خواند. از کودکی وابسته به مادر بود. هرچه به او میگفت، انجام میداد. زودتر از همه سلام میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در نوروز سال هزاروسیصدوچهلودو، خورشید نگاهش طلوع کرد و با آمدنش شادی و سرور روز عید را برای خانوادۀ پرجمعیت مشهدی عبدالحسین صدچندان کرد. پدرش مرد خدا بود و کاسبی متدین و با انصاف. مادر نیز قلبی به صفای آینه داشت. محمدرضا همراه پدر از همان کودکی راه مسجد و تکایا را پیش گرفت و از علاقهمندان و رهروان سیدالشهدا(ع) و ائمه معصومین(ع) گشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
13 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستوهفتمین روز بهمنماه سال هزاروسیصدوچهلوسه انتظار شیرین خانوادۀ نجیب، باصلابت و متدین حاجمحمدرضا زودتر از آنکه فکرش را میکردند به سر آمد. دامن پاک فاطمهخانم به عطر تولد نوزاد هفتماههاش معطر شد. نامش را عبدالله گذاشتند.عبدالله، آنکه حضور آسمانیاش بهاری مداوم در تقویم خانواده شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدحسن فرزند غلامحسین سال هزاروسیصدوبیستوسه در روستای فرات دامغان چشم به جهان گشود. سپس برای تحصیل و کار به تهران رفت و در کارخانه یخچالسازی جنرال استیل مشغول به کار شد.بعد از مدتی به دامغان بازگشت و با مدرک تحصیلی سیکل در اداره پست مشغول به کار شد. پدر و مادرش درآمدی نداشتند و او خرج زندگی آنها را تأمین میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
رجبعلی فرزند ابوالفضل و سارهخاتون در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در طزره دامغان به دنیا آمد. چون در ماه رجب به دنیا آمد، او را رجبعلی نامیدند. تا سوم راهنمایی را درس خواند. با تشکیل بسیج به عضویت بسیج درآمد و با جهاد سازندگی در کاشت و برداشت گندم و جو همکاری میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب