جستجو در دایره المعارف شهدا

مطالب منتشر شده در دسته ی "دایره المعارف شهدا"

محمد علیزاده برمی 18 نوامبر 21

محمد علیزاده برمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

تو آمدی و قدم‌های سبزت به زیبایی تولد یک ستاره بود. سال هزاروسیصدوسی‌وپنج، خورشید وجودت، اولین روز طلوعش در خانه‌ای بود که اطلسی‌ها هر روز به ناز به تمنای وجود خورشید می‌نشستند. پدر نوای خوش توحید در گوش تو سرود و در زیر بارش لبخندها نام تو را به زیبایی گل‌های محمدی و به عشق آخرین سفیر رسالت، محمد نهاد. در روستای برم دامغان به دنیا آمدی و در تهران بزرگ شدی.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی شنائی 12 اکتبر 21

شهید علی شنائی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یازدهم مردادماه سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار، ستاره باران شب‌های زیبای کویر بود و رویش سومین ستاره آسمان زندگی علی‌اکبر و زهراخانم در خانه روستایی و باصفا و سرشار حس زندگی و سرزندگی. دل و دیده پدر و مادر به شکفتن گل روی علی روشن شد و پدر گوش جان نو رسیده‌اش را به غزل‌های بلند اذان و اقامه و نوای توحید سپرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سیدعلی تقوی 8 می 21

شهید سیدعلی تقوی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آن روز از سال هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج هجری خورشیدی در روستای  قاسم‌‌آباد در حاشیه کویر با صدای اذان خلیل‌الله، کودک چشمانش را باز کرد. خلیل‌‌الله به حرمت مولایش، امیر مؤمنان فرزندش را سیدعلی نامید. سیدعلی در نوازش نسیم گرم نفس‌‌های مادر و هنگامۀ دعا و اشک و ذکر «یاحسین» پدر، هنگامۀ  شور و برپایی عَلَم، دوران کودکی‌‌اش را گذراند. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید وحید ابراهیمی ورکیانی 25 اکتبر 20

شهید وحید ابراهیمی ورکیانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

انگار آمدن تو نزدیک است. درد شیرینی بی‌‌محابا بر جان عفت نهیب می‌زند. در آخرین قدم‌های خردادماه سال چهل‌‌وپنج در بیست‌‌وهفتمین روزش؛ تهران زادگاه گل وجود تو شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مجید ابراهیمی ورکیانی 24 اکتبر 20

شهید مجید ابراهیمی ورکیانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

قدم‌‌های از نیمه گذشتۀ شهریورماه، نوید قدم‌‌های تازۀ تو را می‌‌داد. تو آمدی؛ درست در نوزدهمین روزش در سال چهل‌‌ودو.

لحظۀ تولد تو، شروع پرواز است برای پرستوها و خاطره‌‌ای ماندنیست برای تمام آسمان‌‌ها. تهران، نقطۀ آغاز تو بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن شیرآشیانی 25 نوامبر 17

شهید حسن شیرآشیانی

“بسم رب الشهداء و الصدیقین”

هشتمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوشانزده، دفتر روزگار نام حسن شیرآشیانی فرزند علی‌اکبر را در خود ثبت کرد. در خانواده‌‌‌ای متدین و مذهبی در شهرستان دامغان به دنیا آمد. تا ششم ابتدایی درس خواند. کودکی بیش نبود که سایه مهربان پدر را از دست داد. درس و تحصیل را رها کرد و برای پیداکردن کار و ادامه زندگی به تهران رفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سعید علیزاده 23 فوریه 16

شهید سعید علیزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

کارمند بانک بود و مؤمن و مقید. در تظاهرات و مبارزات سیاسی انقلاب شرکت فعال داشت. آن زمان ساکن شاهرود بودند ولی هر روز به دامغان می‌‌آمد و در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت می‌‌کرد و برنامه‌‌اش را دقیق تنظیم می‌‌کرد تا لحظه‌‌ای از کارش غافل نماند. خدابیامرز حاج‌‌علی‌‌اصغر می‌‌گفت: «دزدی فقط از دیوار دیگران بالارفتن نیست. هر کارمندی، کارگری که از کارش کم بگذارد به‌‌نوعی دزد است.»سعید مجرد بود و فرزند آخر خانواده و در خانه چنین پدری رشد کرده بود. دارای دو برادر بود و یک خواهر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید محمدرضا ناصریان 3 جولای 15

شهید سید محمدرضا ناصریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

تو همان خورشید بی‌‌غروبی که همچون روشنان آسمانی از عرش کبریایی قدم بر پهنۀ گیتی نهادی و چون طراوت باران نرم‌‌نرم شادی بخشیدی و بالیدی. سال هزاروسیصدوسی‌‌وشش بود که روستای عبدیا میزبان قدوم پاکت شد. تازه ده روز از ماه مهر خدا گذشته بود.پدرت سیداحمد، مرد باصفا و اهل‌‌دلی بود که نام زیبایت را با توسل به ائمه(ع)، محمدرضا خواند. سیدمحمدرضا، فرزندی از تبار پاکی و نور.تحصیلات ابتدایی‌‌ات را که در زادگاهت گذراندی، به‌‌همراه پدر و مادر مهاجر شهر تهران گشتی.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی اکبر عسگری مایانی 3 جولای 15

شهید علی اکبر عسگری مایانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یازدهم مردادماه سال هزاروسیصدوسی‌ویک در روستای مایان، شهرستان دامغان خداوند رخصت دیدار شکوفۀ وجود، علی‌اکبر را به آقا علی‌اصغر و همسرش عطا کرد.

خانوادۀ عسکری، خانواده‌ای متدین، زحمت‌‌کش، مخلص و بی‌ریا و باصفا بودند. علی‌اکبر در فضای خانه‌ای سرشار از ذکر خدا و عبادت و نیایش‌های شبانه، آرام آرام قد کشید و بزرگ و بزرگ‌تر شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد تقی کردی 3 جولای 15

شهید محمد تقی کردی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهار بود و بوی سبز خدا در روستای کوچک حیدرآباد شهرستان دامغان جریان داشت. اولین روز فروردین‌ماه سال ‌هزاروسیصدوهجده عطر تولد محمدتقی در فضای خانۀ آقا امام‌قلی و همسرش عذراخانم پیچید. محمدتقی در فضای پاک و بی‌آلایش روستا و در دامان پرمهر و محبت پدر و مادر بالید و قد کشید. در همان روستا تا کلاس ششم ابتدایی را درس خواند و پس از آن، بعد از فوت پدر و ازدواج مجدد مادر، محمدتقی با مادر و پدر ناتنی‌‌اش، علی‌اصغر، زندگی می‌کرد تا باز روزگار روی سختش را به مادر محمدتقی نشان داد و علی‌اصغرآقا هم به رحمت خدا رفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب