شهید محمدتقی نیکوحرف تمیز
فرازی از وصیت نامه:
شهید محمدتقی نیکو حرف تمیز
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی : محمدتقی نیکو حرف تمیز
نام پدر : مصیب
تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۰۳/۱۸
محل تولد : شهر ری
شغل : محصل
وضعیت تاهل : مجرد
مسئولیت : تک تیرانداز
سن : ۱۵
خانواده چند شهید : یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/ ۱۰/ ۰۳
محل شهادت : سومار
نام عملیات : پدافندی
موضوع شهادت : جبهه
نحوه شهادت : مفقودالاثر
شناسنامه تدفین
کشور : ایران
استان : تهران
شهر : شهر ری
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار : گلزار شهدای شهر ری -سنگ قبری ندارد
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
«وقتی که نسیم آه مادر از شیشهها گذشت، مستی نه از پیاله و نه از خُم که از ربنای رکعت دوم شروع شد.» هجدهمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج لحظههای ناب زمین، خبر آمدنش را در سربرگی دیگر از دفتر تاریخ رقم زد. شهر ری مأمن روییدن و بالیدنش بود. خیلی زود دنیای شاد و بیغم کودکی را پشت سر گذاشت و به دنیای پرشور و حال و عجیب نوجوانی با یک دنیا دغدغه و امید پای نهاد.
محمدتقی نوجوان پاکنهادی که پدرش آقا مصیب و مادرش خدیجهخانم همۀ همّوغمّشان را برای تربیتش گذاشتند و او را با رمز و رازهای بندگی و دلدادگی و کسب رضای حق آشنا نمودند و با نان حلال بزرگش کردند.
نوجوانیاش همزمان با فصل رهایی و تابش خورشید فجر انقلاب اسلامی در آسمان میهنش بود. شبها بر در و دیوارهای شهر مشق عاشقی میکرد و روزها بههمراه خانواده و دیگر مردم کشورش در تظاهرات حضور فعال و پرثمر داشت.
تا دوم دبیرستان در زادگاهش شهر ری درس خواند. اهل نماز اول وقت و خواندن قرآن بود. محمدتقی درسخوان، با غیرت، باحیا و برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود.
آتش جنگ که به جان میهنش افتاد، با سنوسال کمش، داوطلبانه به صفوف بسیجیان مدافع میهن پیوست. همراه با دریادلان غیور جبهههای نور به دشتهای آهن و آتش شتافت و رفت که رفت…
یوسف گمگشتۀ پدر تا مصر آرزوهایش رفت؛ اما هیچگاه به کنعان آغوش مادر برنگشت…
پاییز سال هزاروسیصدوشصتویک جبهۀ سومار پرستوهای عاشقی را به سوی خود کشید که پای در سفری بیبازگشت نهادند و پاییز هر سال خطۀ سومار یادشان را تداعی میکند. محمدتقی دل به نوای قدسیان سپرد و از کوچۀ سحر عبور کرد و پیداترین پیدای مفقودالأثر شد و هر روز در باران اشکهای مادران گمگشتهپسر، گل میکند.
سالها گذشت و گذشت. گیسوی مادر سپید شد و قامت پدر خمید. پدر دعوت حق را لبیک گفت اما همچنان محمدتقی غرق در نگاه رازآلود حق و چون رازی سربهمهر باقی ماند. حتی پلاکی و مشت استخوانی هم از او پیدا نشد. چراغ شب یلدای انتظار هنوز در کوچه بیدار ما به یاد چشمهای تو میسوزد و از جان ما گم نمیشوی ای آبروی هر دو جهان!
“راهش جاوید باد”