نوشته هایی با برچسب گلزار شهدا ی دامغان
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستوسوم اردیبهشتماه سال چهلونه صدای تولد علیاصغر در گوش پدر و مادر پیچید و آنها به شکرانه تولدش با اشک چشم، کودک را تطهیر کردند.علیاصغر در کنار پدر و مادر و برادر بزرگش، علیاکبر، کودکیاش را در یکی از محلههای تهران میگذراند. پدرش کارگر بود و تلاش برای کسب نان حلال را میشد از چروکهای پیشانیاش فهمید. علیاصغر پنجساله همراه برادر بزرگش به مکتب میرفت و قرآن میآموخت؛ تا به سن علمآموزی رسید. تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاهش تهران به پایان رساند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حاجتقی و فاطمهخانم برای دومین بار احساس زیبای مواجهه با تجلی مخلوقی دیگر را تجربه میکردند. در اولین روز بهار چهلوپنج رمضانعلی با صدای دلنواز گریهاش خانه حاجتقی را رونقی تازه داد. کار حاجتقی لولهکشی ساختمان بود و کسب روزی حلال. رمضانعلی در تهران متولد شد. روزهای بهیادماندنی کودکیاش را در کنار اعضای خانوادهاش و در سایه ایمان به خدا میگذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب