نوشته هایی با برچسب پیکر پاک شهید
12 ژوئن 15
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در ششمین روز از دومین ماه فصل سرد و برفی سال هزاروسیصدوبیستوپنج در شهرستان دامغان پا به عرصۀ گیتی نهاد. پدرش عباسعلی بهخاطر ارادتی که به ائمۀ اطهار(ع) داشت نامش را عباسقلی نامید.هفتساله بود که وارد دبستان شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شناسنامهاش او را متولد سرزمین پیوند مهربان جنگل و دریای بیکران، جغرافیای کهنسال گرگان میداند؛ اما نسبش به مردمانی میرسد که کویر تشنهها را به جرعهجرعه آب دست قناتها سیراب کردند تا آبادی آنها هم به غنای قناعت مردمانش مباهات کند و غنیآباد نام بامسمای آن باشد. علیرضا مهر مادری را با سرشت زهرایی او که وامدار نام زهرا(س) بود چشید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاکبر فرزند محمدعلی، دهم مرداد هزاروسیصدوبیستوچهار در گلوگاه بهشهر، در خانوادهای مذهبی و محب اهل بیت(ع) دیده به جهان گشود.
در کنار پدر و مادر خود به همراه برادران و خواهرانش رشد میکرد؛ در روزهای فقر و بیداد طاغوت. دوازدهساله بود که پدرش از دنیا رفت. مجبور بود کار کند تا خرج مادر، خواهران و برادر چهارسالهاش را دربیاورد. در کنار کارکردن، قرآن و احکام دینی را هم می آموخت. حقوق ماهیانهاش پنج تومانی میشد. مادرش بهخاطر فقر و نداری دوباره ازدواج کرد. خواهران علی اکبر که ازدواج کردند، مادر برای او هم آستین بالا زد و در وطن اصلی اش دامغان، از روستای صلح آباد برایش زن گرفت. دخترخالهاش بود. وقتی ازدواج کرد، برادر کوچکش را هم پیش خودش برد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
28 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهلودو در دامغان خداوند به حاجمحمد رمضانقربانی و همسرش پسری عطا کرد. پدربزرگ خانواده به عشق ائمه(ع) و فرزند حضرت اباعبدالله(ع)، او را علیاکبر نام نهاد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
27 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دست هنرمند پروردگار رنگ خون به غروب آهوانو زده بود. خورشید آهسته آهسته خود را به پشت کوههای آهوانو میرساند. نسیم بازیگوش کوهستان با برگهای درختان زردآلو و گیلاس به بازی آمده بود و هر چند وقت یک بار برگی در فضای دلنشین روستا رقصکنان به زمین میافتاد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دوازدهمین روز از تیرماه سال هزاروسیصدوبیستوپنج روستای کویری حسنآباد دامغان که گرمای طاقتفرسایش رمق و تاب را از تن میربود، در خانۀ سیدمحمدعلی عطر سپند و صلوات و گریههای از سر شوق، طراوتی بهاری را در مشام جان خانواده میریخت. سیدعلی سومین پسر خانواده متولد شد. شور و شادمانی، زندگی ساده و صمیمیشان را پر کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
1 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
پنجم مردادماه چهلوپنج بهدنیا آمد. مهدی فرزند ششم حاج قربانعلی بود. زندگی با وجود ده خواهر و برادر دیگر بیکموکاست و روبهراه بود. برای انقلابیبودن فرقی نمیکند چندساله باشی. درست مثل مهدی که با وجود دوازدهسالگی پای ثابت راهپیماییها بود و در مسیر جریان انقلاب به انقلاب درونی خویش میاندیشید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روحانی شهید، محمد خراسانی فرزند علیاکبر، هیجدهم خرداد سال هزاروسیصدوچهلوهفت در روستای خورزان در خانوادهای مؤمن به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به حوزۀ علمیه دامغان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
18 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روز هیجدهم شهریورماه سال هزاروسیصدوسیوشش بود. روستای قلعه چهارده (شهر دیباج) دامغان خانه آقای جانعلی جلالی نوزاد نورسیدهای را در آغوش خود کشید. نامش را قدرتالله گذاشتند.قدرتالله تحصیلاتش را تا پایان مقطع ابتدایی در مدرسه هدایت گذراند. نبودن مدرسه راهنمایی در دیباج وی را مجبور به ترک تحصیل نمود. قدرتالله همزمان با کار کشاورزی در مبارزات ضدرژیم بهطور فعال شرکت میکرد. مأموران شاهنشاهی بارها خانهاش را تجسس کردند اما زیرکی شهید بیش از آن بود که مدرکی علیه وی به دست آورند. سال پنجاهوشش ازدواج کرد. فرزندش در همان ماههای اول تولد از دنیا رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب