محمدحسن، روستازادهای است از دیار کهن دامغان. متولد یکم فروردینماه هزاروسیصدوچهلوهفت و نهمین فرزند خانواده که با آمدنش شیرینی جشن عید را برای خانواده و بستگان مضاعف کرد. آمد تا همراه با نسیم بهاری زمینۀ نوازش جانها را در سالهای آینده فراهم کند. پدرش ساربان بود و با تلاش و زحمت فراوان همراه با گردش روزگار، چرخۀ زندگی را میچرخاند. فصل جمعآوری گندم و جو، شترهایش را به صاحبان خرمن کرایه میداد.
سه تا از فرزندانشان از دنیا رفتند. در سوم آبان سال چهلوشش، خدا غلامرضا را به آنها داد. پدرش حسن، با شغل کشاورزی زندگی را اداره میکرد. مادرش از دوستداران اهل بیت(ع) است.
گویی زمین رازهای درونش را در اولین روز بهار سال چهلوسه، وقتی آخرین نوازشهای کمجان نور خورشید را بر پوست خود حس میکرد، هویدا کرد و حاصل این هویدای جهانی، شکوفه و گل بود و همراه این همه سرخوشی و رازگشایی زمین، گلی سرآمد تمام گلها در خانۀ جعفرآقا در آغوش مادر و لبخندهای اهل خانه عطرافشانی میکرد. نامش را محمدعلی گذاشتند.
محمدعلی فرزند اسماعیل و سیدهحلیمه قدمی سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر گرگان متولد شد. پس از بهپایانرساندن مقطع دبیرستان به عضویت سپاه پاسداران درآمد. در جبهه، گاه بهعنوان فرمانده دسته مسؤولیت داشته و گاه در خطوط پدافندی بهعنوان تکتیرانداز رزمیده است ولی بیشتر در تبلیغات کار کرده است.
سال هزاروسیصدوپنجاهویک خورشیدی در شهرستان دامغان فرزند آخر محمدمهدی حسنبیکی و صغری حقیری به دنیا میآید. پدر و مادر او را زینالعابدین مینامند و این به دلیل ارادتشان به امام چهارم(ع) است.
بهمنماه سال هزاروسیصدوچهلوشش بود. طبیعت در خواب سنگین زمستانی فرو رفته بود که شکوفهای بر درخت زندگی نمایان شد. بشارت تولدی تازه، گریه نوزاد نوظهور، انگار گرمای زندگی را در تن سرمازدة طبیعت تزریق کرد. زندگی جریان داشت؛ همه جا، از روستاهای دور افتاده تا پایتخت ایران، تهران، جایی که محمدصادق به دنیا آمده بود. پدرش غلامحسن در بازار تهران مشغول به کار بود. ادامه مطلب
آخرین روز تابستان سال هزاروسیصدوچهلودو، خدا خواستۀ چندینساله عبدالکریم و مرضیه را اجابت کرد و درخت آرزوهایشان را به ثمر نشاند. در بندرگز متولد شد و اسمش را غلامرضا گذاشتند و در کنارش بهاریترین پاییز را با شور و شوق و لبخند گذراندند.
تازه به حرف آمده بود و با هر مامان و بابا گفتنی، قند را توی دل پدر و مادرش آب میکرد که خزان مرگ به باغ وجود مادر زد و شرنگ غم بیمادری را به جانش ریخت.
پانزدهم دیماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در یک خانوادۀ متدین و مذهبی و زحمتکش در روستای مجیدآباد دامغان چشم به جهان گشود. دوران کودکی شهید برای چند سالی در روستاهای خورزان، عبداللهآباد و امروان سپری شد.
علیاصغر، پدر بزرگوار و شریف محمدمهدی در آغاز زندگی به شغل کارگری روی آورد و سپس به امور زراعت و کشاورزی پرداخت. خانوادۀ محمدمهدی به خاطر جاریشدن سیل و خسارتهای ناشی از آن، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از منطقه خورزان نقلمکان کردند و برای امرارمعاش به روستای عبداللهآباد رفتند. پدر خانواده برای مدت زمانی کوتاه در روستای امروان به خاطر اشتغال سکونت اختیار کرد.
در سال هزاروسیصدوسیوهشت در روستای کلاتهرودبار دامغان به دنیا آمد. تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند. به خاطر نداشتن امکانات ادامه تحصیل نداد. برای کمک به اداره زندگی، به کارکردن پرداخت.
حسین سال هزاروسیصدوپنجاه در بهشهر به دنیا آمد. علی و طاهره، پدر و مادرش هستند. تا سوم ابتدایی را در شهرستان بهشهر گذراند. سپس به دامغان آمدند و در مدرسه نهضت اسلامی دامغان ثبتنام نمود. تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان در مدرسه قدس دامغان ادامه داد.