جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب جهاد سازندگی

شهید محمدابراهیم قربانیان 21 سپتامبر 14

شهید محمدابراهیم قربانیان

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند محمدحسن و شمایل، دهم ‌‌آبان­ماه هزاروسیصدوچهل‌‌وهفت در روستای زردوان چهارده (دیباج) دامغان به‌‌ دنیا آمد. نامش را محمدابراهیم گذاشتند. تحصیلاتش را تا چهارم ابتدایی ادامه داد. در خانواده به‌‌عنوان فردی خوش‌‌اخلاق و خوش‌‌رفتار مشهور بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید موسی فیروزآبادی 20 سپتامبر 14

شهید موسی فیروزآبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

موسی فرزند علی‌‌اکبر و حلیمه در سال هزاروسیصدوسی‌‌وهفت در کلاته‌‌رودبار دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی را درس خواند و ترک تحصیل کرد. در کارگاه کوچک خشت‌‌زنی به همراه پدر مشغول به کار شد. هم کارگری می‌‌کرد و هم به کار کشاورزی مشغول بود. در سال پنجاه‌‌وهشت ازدواج کرد و به‌‌عنوان نگهبان و انباردار در جهاد سازندگی مشغول شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامرضا فولادیان 20 سپتامبر 14

شهید غلامرضا فولادیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

غلامرضا در خانواده شش‌‌نفره محمدابراهیم، در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وهشت در مشهد به دنیا آمد. بعد از مدتی برای زندگی به دامغان کوچ کردند. او تا پنجم دبستان بیشتر درس نخواند و به جوش‌‌کاری و آهنگری پرداخت.

مدتی نگذشت که کار را رها کرد و به دوستانش در جبهه پیوست. سه ماه به عنوان صاف‌‌کار و کمک‌‌راننده خدمت نمود تا سرانجام در یازدهم بهمن شصت‌‌وسه در منطقه دیوان‌‌دره، براثر برخورد ماشین با مین به شهادت رسید. پیکرش را پس از تشییع در روستای صح تویه‌دروار دامغان به خاک سپردند.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید حسین فتاح 2 سپتامبر 14

شهید حسین فتاح

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در هوای سرد و سنگین دی‌ماه در روستای دورافتاده اندرخ از توابع مشهد کودکی به دنیا آمد که نامش را حسین گذاشتند. او دومین فرزند خانواده بود. حسین آرام‌آرام در میان مردمی مهربان، ساده و صمیمی بالید. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند. چرخ زندگی می‌‌چرخید؛ اما نه به کام دل بلکه به‌‌سختی. روزگار بر وفق مراد نبود. حسین پا به دوران نوجوانی گذاشته و نگذاشته سایه پدر و مادر از سر او رخت بربست.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدرضا گیلان 1 سپتامبر 14

شهید محمدرضا گیلان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدرضا سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار در دامغان به دنیا آمد. علی‌آقا و صدیقه خانم، پدر و مادرش هستند. ابتدایی را در مدرسۀ هاتف و راهنمایی را در مدرسۀ شهید اختری به پایان برد. مدت هفت ماه به‌‌عنوان شاگرد مکانیک به فعالیت پرداخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عبدالرضا غریب نژاد 31 آگوست 14

شهید عبدالرضا غریب نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در سوم آبان هزاروسیصدوچهل‌‌وشش در خانه ذبیح‌الله غریب‌‌نژاد از شهر دیباج دامغان پسری به دنیا آمد که به عشق امام‌‌رضا(ع) نامش را عبدالرضا گذاشتند. از کودکی همراه پدرش در مراسم مذهبی، مساجد و تکایا شرکت می‌کرد. به‌‌تدریج عشق به کلام حق و اهل بیت عصمت و طهارت در وجودش رشد یافت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدعلی خان بیکی 29 آگوست 14

شهید محمدعلی خان بیکی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدعلی فرزند اسماعیل و سیده‌حلیمه قدمی سال هزاروسیصدوچهل‌وپنج در شهر گرگان متولد شد. پس ‌از به‌‌پایان‌‌رساندن مقطع دبیرستان به عضویت سپاه پاسداران درآمد. در جبهه، گاه به‌عنوان فرمانده دسته مسؤولیت داشته و گاه در خطوط پدافندی به‌عنوان تک‌تیرانداز رزمیده است ولی بیشتر در تبلیغات کار کرده است.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی عابدی 21 آگوست 14

شهید علی عابدی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در زمستان آمد اما به گرمی خورشید و به لطافت گل‌‌های بهاری می‌‌مانست. در ششمین روز از بهمن‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وسه که سرمای استخوان‌‌سوزش تا عمق جان‌‌ها رخنه می‌‌کرد، فرزند سوم محمدعلی و ام‌‌لیلا در دامغان به دنیا آمد. نامش هم‌‌نام مولای متقیان، علی نهاده شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید اسماعیل ولی می آبادی 20 آگوست 14

شهید اسماعیل ولی می آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دوم فروردین سال هزاروسیصدوسی‌وهفت بود که در و دیوار خانۀ آقا محمود با صدای گریۀ طفلی آشنا شد. قدم نورسیده، آن هم در دیدوبازدیدهای سال ‌نو و شادی تحویل سال، فصل جدیدی از دفتر عمر خانواده را در تهران رقم زد و شیرینی و حلاوتی مضاعف بر دهان و قلب‌ها نشاند.متأهل بود و مهدی و حامد از یادگارهای ایشان می‌باشد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباس صادقچه 18 آگوست 14

شهید عباس صادقچه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند اول حسن در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار به دنیا آمد. پدربزرگ، او را عباس نامید به عشق علمدار کربلا.

عباس در همان زادگاهش، روستای صیدآباد دامغان، به مدرسه رفت و به علت سردردهای شدید تا اول راهنمایی بیشتر نتوانست تحصیل کند. رفت و شاگرد مکانیک شد. در کشاورزی و دامداری هم به پدرش کمک می‌کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب