جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید یحیی اکبری نژاد

فرازی از وصیت نامه:
شهید یحیی  اکبری نژاد

هرگز این همبستگی را از بین نبرید « اتحاد رمز پیروزی شماست » و اگر این اتحاد از بین رود بین شما تفرقه می­افتد و این را بدانید هرکجا که تفرقه­ ای باشد آن­جا نه این که به پیروزی نهایی نمی­رسد بلکه منجر به شکست خواهد شد.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :یحیی  اکبری نژاد
نام پدر :علی محمد
تاریخ تولد :۱۳۴۳/۰۳/۰۵
محل تولد :روستای عبدالله آباد دامغان
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۱۹ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۱۲/۱۷
محل شهادت :جزیره مجنون
نام عملیات :خیبر
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :عبداله آباد
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای عبداله آباد

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سومین ماه بهار، خداوند اراده کرده‌‌ بود عبدی به شمارگان اهالی عبدالله‌‌آباد در حاشیۀ کویر دامغان بیفزاید. در پنجمین روزش خانۀ  علی‌‌محمد و معصومه با قدوم این کودک زیبا گلستان شد. چهره‌‌اش به قرص ماه می‌‌مانست. قطره‌‌ای از جمال خداوند بر صورت زیبای کودک باریده بود و این چنین جلوه می‌‌کرد. نامش را یحیی گذاشتند.

یحیی به همراه سه برادر و پنج خواهر خود روزگار کودکی را در  عبدالله‌‌آباد با شادی می‌‌گذراند. هفت‌‌ساله که شد نسیم پویایی و علم در نهادش وزیدن گرفت. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در عبدالله‌‌آباد، راهنمایی‌‌اش را در امیرآباد و دورۀ متوسطه‌‌اش را در دامغان فرا گرفت.

مسجد و اهالی با ایمان و مهربانش تنها محل آرامش یحیی بعد از خانه بود. دلش برای لحظه‌‌های معطر ایمان و ذکر و نالۀ اهالی مسجد تنگ می‌‌شد و مسجد و اهالیش نیز دلتنگ او. پس لحظه‌‌ای زیادی از عمرش را در آنجا   می‌‌گذراند.

مهربانی و لبخند و شوخ‌‌طبعی نعمت‌‌هایی بود که خداوند بی‌‌دریغ نصیبش کرده‌‌ بود. پس پناه‌‌گاه امنی برای دلتنگی‌‌های خواهر، برادر و همۀ اهل خانه بود.

ردپای مهربانیش را می‌‌شد از کمک‌‌هایی که به افراد مسن اهالی روستا می‌‌کرد پیدا نمود و نگاه گرم و با محبتش و احترامی که برای بزرگترهایش قائل بود و دست نوازشی که بر سر کودکان می‌‌کشید، او را منزل‌‌به‌‌منزل به خدایش نزدیک‌‌تر می‌‌کرد و جلوه‌‌های ناب بندگی در او ظهور می‌‌کرد.

سال شصت‌‌ویک یحیی بسیجی بود، در مدرسۀ عشق به مقتدایش. به خرمشهر رفت و در عملیات بیت‌‌المقدس -آزادسازی خرمشهر- شرکت نمود. تک‌‌تیراندازی شد که تفنگش با هر گلوله، نفیر رشادت و دلیرمردی صاحبش را سر می‌‌داد. پس ‌‌از آزادسازی خرمشهر پنجاه‌‌ویک روز گذشت و یحیی برای آخرین دیدار به شهرش بازگشت. مدتی کوتاه نگذشته‌‌ بود که نسیم گرم جنوب دلش را بی‌‌تاب رفتن کرد. بهمن شصت‌‌ودو در تهران که بود به خیل بسیجیان پیوست. آن‌‌بار مجنون، میزبان یحیی شد. جزیره و غروب‌‌های نمورش، نسیم وصل به مشام جان یحیی می‌‌چشاند.

عملیات خیبر و ترکش‌‌های بی‌‌شمار خمپاره، شاهد شیدایی یحیی بودند. هفدهم اسفند شصت‌‌ودو، یحیی ندای مولایش را لبیک گفت و درحالی‌‌که ترکش‌‌ها در سروصورتش بودند، در آستان قرب الهی جای گرفت. اهالی عبدالله‌‌آباد که نه، تمام کبوترانی که با یحیی انس دیرینه داشتند، گرد پیکر پاکش مویه می‌‌کردند. یحیی در گلزار شهدای عبدالله‌‌آباد آرام گرفت.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

((ولا تحسبن الذين الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون))

و به آن‌ها كه در راه خدا كشته مي‌شوند مرده نگوييد بلكه آنان زنده‌اند و نزد خداوند روزي مي‌خورند.

بار خدايا خودت شاهدي كه تلاشمان در اين راه به خاطر پست و مقام نبود. پروردگارا به ما توفيق خدمت در راه اسلام و قرآن عنايت بفرما. و از تو مي خواهم شركت اين بنده حقيرت را در راه خودت و در راه دفاع از مملكت اسلامي و سرفرازي قرآنت را بپذيري. هم‌اكنون در حال اعزم به كربلاي حسيني(ع)  مي‌باشم مي‌خواهم وصيتي تحت عنوان يادگاري براي شما بنويسم.

با سلام درود به روان پاك شهيدان و زندگان تاريخ و سلام بر حسين اين سرور و سالار شهيدان و سلام بر امام امت  آن پير جماران ، آن بت‌شكن زمان امام خميني و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر حضرت مهدي(عج) چند نكته‌اي را  به عنوان وصيت مي‌نويسم. با توجه به اين‌كه به فرمان امام امت و با اعتقاد داشتن به يگانگي خدا و ايمان به رسول‌الله به پا خواستم، پروردگارا خودت مي‌داني كه هيچ‌وقت با تبليغات سوء و به خاطر هيچ‌چيز جز راه خودت اين راه را در پيش نگرفتم بلكه آگاهانه اين هدف را انتخاب كرده و  تا آخرين قطرۀ  خونم در هر كجا از جهان كه باشم با دشمنان خدا مبارزه خواهم كرد و هرگز تن به ذلت و خواري نخواهم داد.

پدر بزرگوار و مادر مهربام : هرگاه كه اين فرزند كوچك‌تان به ياري خدا به درجه شهادت رسيد شما خداوند را بيش از پيش شكرگذار باشيد و از خدا بخواهيد كه اين هديه ناقابل را از شما بپذيرد. شما هرگز ناراحت نشويد و به والله قسم اگر به اين موضوع بدبين نباشيد كه جاي شما در بهشت جاودان خواهد بود و از شما مي‌خواهم كه مرا حلال كنيد پدر و مادر مهربانم شما براي من زحماتي كشيده‌ايد شما به حول و قوۀ خداوند فرزندتان را تا به اين‌جا رسانديد،

پس شكرگذار نعمات خداوند باشيد كه شما هم توانسته‌ايد از بركت اين اسلام و انقلاب سهمي ببريد من هرگز زحمات شما و مهرباني‌هايتان را فراموش نخواهم كرد و در پيشگاه خدا براي قدرداني از زحماتان و براي خشنودي شما سر فرود خواهم آورد و اي خواهرانم اميدوارم هم‌چون گذشته حجاب اسلامي خودتان را حفظ كرده و اين باور را داشته‌باشيد كه سياهي چادر شما ارزنده‌تر و كوبنده‌تر از خون سرخ ما مي‌باشد.

واي برادران گرامي‌ام: از شما مي‌خواهم كه امام عزيزمان را هرگز تنها مگذاريد و هميشه در كارهاي خير و خشنودي خدا پيش‌قدم باشيد و ان‌شاءالله راه ما را كه جز ره الله نبود ادامه خواهيد داد. و شما اي برادران بسيجي‌هاي امام زمان و اي فرزندان پاكي كه هميشه در كارها پيش‌قدم بوديد از شما برادران بسيج عبدالله‌آباد مي‌خواهم كه اتحاد و انسجام  خود را حفظ كنيد و هرگز اين همبستگي را از بين نبريد چون «اتحاد رمز پيروزي شماست» و اگر اين اتحاد از بين رود بين شما تفرقه مي‌افتد و اين را بدانيد هر كجا كه تفرقه‌اي باشد آن‌جا نه اين‌كه به پيروزي نهايي نمي‌رسد بلكه منجر به شكست خواهد شد. درست مثل كار صدام كافر و اطرافيانش. از شما مي خواهم در اين راه زحمت بيشتري بكشيد ان‌شاءالله نا بودي دشمنان اسلام حتمي و زيارت كربلا نزديك مي باشد.

پس اي پدر و مادر شما اگر ديديد در اين راه به شهادت رسيدم هيچ قصه‌اي نخوريد مگر خون من از خون علي‌اكبر حسين رنگين‌تر است، مگر خون من از هزاران شهيد گلگون كفن بهتر است كه خون آن‌ها براي رشد نهال آزادي بر زمين ريخته‌شود و من تماشاگر خون اين شهدا باشم؟

«انقدر در درياي خون شنا خواهم كرد تا به ساحل آزادي برسيم.» پس از شما مي‌خواهم و هم‌چنين از شما خواهران و برادران عزيز و خويشاوندان مي‌خواهم كه در شهادت من گريه نكنيد و به اين خاطر سياه نپوشيد و هر چه گريه داريد براي حسين‌بن‌علي(ع) بكنيد و براي اولياءالله اشك بريزيد شما اگر بدانيد راه و جايي كه ما رفتيم چقدر خوب است براي ما گريه نمی‌كنيد.

و در پايان پدر عزيزم فكر نمی‌كنم به كسي بدهكار باشم و اگر چنين بود طلب هر شخصي را بپردازيد و در مورد آن مقدار پول كمي كه در بانك دارم و هم‌چنين در مورد دفن من پدرجان مختاري. پس شما اي عزيزان قرآن را و دعا به جان رهبر عزيزمان را فراموش نكنيد. اميدوارم كه با شهادتم توانسته باشم مسئوليت خودم را نسبت به انقلاب ادا كرده‌باشم. خدا يار و نگهدار همه شما باشد. ((خداحافظ))

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگه‌دار/ خدايا خدايا تو را به جان زهرا

رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما

فرزند حقيرتان يحيي اكبري‌نژاد

در مورخ 1362/12/13 نوشته شده‌است.

((والسلام زيارت كربلا))

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.